روزگاریست ساکن آخرالزمانم و داعیه داره عـــشـــق مولایم که به نامش عاشقی میکنم و بیادش عاشقانه می نویسم در هرکجا که نشان دلدارم باشد….
خدایا…
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم .
بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم .
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم .
بابت هر گره ای که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم .
بابت هر گره ای که به دستم کور شد و تو را مقصر دانستم …
مرا ببخش …
زمینه پیدایش
مردی از دهکده گراش (نزدیک شهرستان لار) به شهر آمده بود. در بازار از دکه باروت سازی گذشت که شوره میپخت. هر دم آتش زیر دیگ را تیز میکرد و چون دیگ به کف مینشست با جارویی که در دست داشت بر کفها میکوفت تا فرو نشیند. یک چند در کار او نگریست و چون دید او خود با تیز کردن آتش سبب کف کردن دیگ میشود به نصیحت گفت: «برادر! نه آتش زیرش کن، نه جارو تو سرش بزن!»(1)
پیامها
خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛
بعضی ها هم - حتی با سن پایین - بزرگ شدن و بزرگ هستن …
میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ
مثل یک شهید ، مثل یک حسین فهمیده …
می گویند
هر وقت آب می نوشی
بگو یا حسین(ع)،
این روزها که
آب می بینی و نمی نوشی
آرام بگوی یا اباالفضل(ع)
صحبت از گرمای هوا بود که به ماه رمضان رسید …
* امسال روزه می گیری؟
+ اگر خدا بخواهد …
* من هم می گیرم، ولی کدام پزشک این همه سختی را برای بدن تایید می کند؟
+ همان که وقتی همه پزشکان جوابت کردند ، برایت معجزه می کند !
بار خدایا؛
وسوسه های نفس نگذاشت، جانم در نهر رجب تطهیر شود؛
از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم؛
ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مستقرم نما …
به گیله مرد میگم : راز روزه در چیه ؟
گفت : پرنده ی چاق و چله زود شکار میشه … تا بخواد بخودش تکونی بده و با وزن زیادش پرواز کنه کار از کار گذشته ! البته اگر بتونه پرواز کنه !
راز روزه و نخوردن در سبک تر شدن برای پروازه !
غفلت از یار گرفتارشدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
آن قدر حرف در این سینه ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکند منتظر مردن مایی آقا؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
پیر مرد فقیری، زندگیش رو در نهایت فقر و تنگدستی می گذروند و با هزار بد بختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد . از قضا یه روز که به آسیاب رفته بود ، دهقان یه کم گندم تو گوشه لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های اونو به هم گره زد و در همون حالی که داشت به خونه بر می گشت با پروردگارش از مشکلات خودش حرف می زد و برای راحت تر شدن زندگیش دعا می کرد و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای . پیر مرد در حالی که این دعا رو با خودش زمزمه می کرد و می رفت ، یکباره یک گره از گره های لباسش باز شد و گندم ها به زمین ریخت اون به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشوندنت دیگر چه بود
پیر مرد نشست تا گندم های که روی زمین ریخته رو جمع کنه ولی در کمال ناباوری دید دونه های گندم تبدیل به زر شدند . پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود .
آره فضل خدا بی انتهاست این ظرفیت ما آدماست که کمه .
خدایا به ما شعور و معرفت دانستن حقایق را عطا کن . آمین
خوش به حال اونهايي كه از گناه خسته شدن
بد به حال اونهايي كه از خـــــــدا خسته شدن