چندی ست که غرورم زخم خورده و چشمانم در خواب زمستانی فرو رفته است و از اشک انتظار خون می بارد. انتظارم بی صدا مانده و گلدان کوچک نرگسم همزبانی ندارد. نگاهم در بردارنده رازی است آشکار که همه آن را می دانند. بی تو و بی وجود تو خود را تنها و بی عشق می دانم.…
بیشتر »