هر چه می خواهد دل تنگت بگو از زمانه از دل و غمها بگو از شمیم زنبق و کوثر بگو از رخ مظلوم آن اطهر بگو از نوای مردم کوفه بگو از صدای آن مظلومان بگو از غم و از اشک بی پروا بگو از نشاط و از خوشی هر دم بگو گر بگویی شاد گردی پس بگو از غرور زخمی وخامت… بیشتر »

  مولای من. حرفی که از دلم برخاست دری به جایی نبست، آقای من عاقبت کمی بر دلت نشست؟ نشست بر دلت که ز مهرت مرحمت کنی، رحمی به حال این دل حقیرم کنی.... بیایی و غم از دل های دلدادگان برطرف کنی؟ روشن ز انوار رخت هر طرف کنی....    معصومه چهاردولی بیشتر »

معبودم تو را می ستایم که نهایت ستودنی و تو را می پرستم که بی دریغ سزاوار پرستشی، تویی که قلبم را آمال از عشق خود کرده ای. تویی که در هر دم و بازدم نامت ورد زبانم است و همیشه شکرت را به جا آوردم و خواهم آورد. بار الها! زبان قاصر از شکر است. «شکرالله» فقط… بیشتر »

  گل نرگس نگاه آشنایی طراوت از بهار انبیائی تویی عطر حسین (ع) و عطر عنبر تویی عطر نگاه خوب رهبر بیشتر »

چندی ست که غرورم زخم خورده و چشمانم در خواب زمستانی فرو رفته است و از اشک انتظار خون می بارد. انتظارم بی صدا مانده و گلدان کوچک نرگسم همزبانی ندارد. نگاهم در بردارنده رازی است آشکار که همه آن را می دانند. بی تو و بی وجود تو خود را تنها و بی عشق می دانم.… بیشتر »