پیر مرد فقیری، زندگیش رو در نهایت فقر و تنگدستی می گذروند و با هزار بد بختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد . از قضا یه روز که به آسیاب رفته بود ، دهقان یه کم گندم تو گوشه لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های اونو به هم گره زد و در همون حالی که داشت به خونه بر می گشت با پروردگارش از مشکلات خودش حرف می زد و برای راحت تر شدن زندگیش دعا می کرد و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای . پیر مرد در حالی که این دعا رو با خودش زمزمه می کرد و می رفت ، یکباره یک گره از گره های لباسش باز شد و گندم ها به زمین ریخت اون به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشوندنت دیگر چه بود
پیر مرد نشست تا گندم های که روی زمین ریخته رو جمع کنه ولی در کمال ناباوری دید دونه های گندم تبدیل به زر شدند . پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود .
آره فضل خدا بی انتهاست این ظرفیت ما آدماست که کمه .
خدایا به ما شعور و معرفت دانستن حقایق را عطا کن . آمین
خوش به حال اونهايي كه از گناه خسته شدن
بد به حال اونهايي كه از خـــــــدا خسته شدن
در اندیشه ی کودک فلسطینی ام که دیروز در میان هیاهو و غلغله ی
سرزمین اشغالشده اش جان می سپارد
حال اگر من می توانستم این جهان را از پلیدی پاک می کردم .
و ستم وظلم ها را و اندیشه های بد را به یکجا خاک میکردم.
اگر می توانستم این جهان را از دو رنگی پاک می کردم
و صدای ناله ی طفلان بیکس را در میان خنده های
ظالمان خاموش می کردم.
می توانستم ، گریه ها را ، ناله ها را ،
ضجه ها را به یکباره در میان دشت ها خاموش می کردم .
،امام من ! مولای من
وقتی بغض ناباور درد در حنجره ام زندانی است
وقتی واژه ها در پستوی خاطرات گرد گرفته اند
وقتی زبانم از تکرار کلام عاجز است
وقتی می توانم با چشمانم سخن بگویم
به کلام احتیاج نیست. وقتی نگاه من با نگاه تو آشناست
زبان احتیاج نیست . پس چشمانم را به تو می سپارم تا
در وسعت روشن نگاهت
خاطرات سبز جوانی و کودکی ام را مرور کنم
باران تندتند به پنجره ی اتاقم می خورد ؛
و آسمان هرازگاهی با غرشش احساس وجود می کند
و دوباره به دنیا آمدنش را نوید می دهد. ابرها در دوردست متراکم هستند ،
دیگر در آسمان گوی زرین و منور را که هر صبحگاه با پرتوهای ملایمش ،
مرا از بستر بلند می کند ، نمی بینم .
نسیمی که در هوا متراکم شده است بوی بهشتی دارد.
در سراشیبی که نامش زندگی است
با همه ی بیگانگی ها راه می روم ،
و در سکوت سد و غمگین زمان ، بی هدف ، بی یار و یاور می روم .
من می روم تا بلکه در دشتی بزرگ ، آنچه را که گم کرده ام باز یابم .
روزی پیامبر(ص) شیطان را در مسجد الحرام دید، پیش او رفت و گفت: «ای نفرین شده، چرا ناراحتی؟».
شیطان گفت: «از دست تو و امت تو ناراحتم».
حضرت فرمود:«چرا از من ناراحتی؟»
شیطان گفت: «چون این همه تلاش میكنم كه مردم را گمراه كنم،ولی تو در قیامت از آنها شفاعت میكنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی،به همین جهت با تو دشمنم و از تو بدم میاید».
حضرت فرمود: «از دست امتم چرا ناراحتی؟»
شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند كه امتهای دیگر ندارند:
اول: وقتی به هم میرسند،سلام میكنند؛سلامی كه اسم خداست و من از این اسم میترسم.
دوم : چون همدیگر را میبینند،به یكدیگر دست میدهند و تا دستهایشان از هم دور نشده است، گناهانشان بخشیده میشود.
سوم: وقتی غذا میخورند،«بسم الله…» میگویندو این باعث میشود، دیگر نتوانم غذا بخورم و گرسنه بمانم.
چهارم: بعد از غذا خوردن«الحمدلله» میگویند.
پنجم:هر زمان كه نام تو آورده شود،بلند صلوات ختم میكنند و آنقدر ثواب آن زیاد است كه من فرار میكنم.
ششم: زمانی كه می خواهند كاری كنند،«ان شاء الله» میگویند و به همین دلیل،من دیگر نمیتوانم در كارهایشان مداخله كنم و آنها را بر هم زنم.
هفتم: آنهاصدقه میدهند وبه این وسیله،هم گناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میكنند.نبی اكرم(ص) فرمودند:«وقتی انسان دستش را به منظور خارج كردن صدقه،در جیبش فرو میبرد،هفتاد شیطان دست او را میگیرند؛ تا او را منصرف نمایند و نگذارند كه او صدقه بدهد».
هشتم:قرآن میخوانند و در خانهای كه قرآن خوانده میشود،دیگر جایی برای من نمیماند؛زیرا در آن خانه ملائك رفت و آمد دارند.
نهم:مرا زیاد لعنت میكنند و وقتی مرا لعنت میكنند،یك زخم بر بدنم میافتد و تا زمانی كه همان شخص را به گمراهی نكشانم، آن خوب نمیشود.
دهم:وقتی گناهی مرتكب میشوند،سریعتر توبه میكنند و زحمات مرا به هدر میدهند.
یازدهم:بعد از عطسه كردن، «الحمدلله»میگویند.
حضرت فرمودند: عطسه از طرف خدا و خمیازه از طرف شیطان است. وقتی كسی عطسه كرد،باید الحمدلله بگوید و حق مسلمان بر گردن دیگری است كه اگر كسی را دید كه عطسه میكند،بگوید یرحمكم الله .
دختری شانزده ساله ؛که ۱۱ ماه شکنجه ضد انقلاب؛ گرداندن با
سر تراشیده در روستاها؛ قطع دست؛ زنده به گور شدن و
شهادت را بر توهین به امام امت ترجیح داد.
((برای شادی روح این بزرگوار صلوات بفرستین))
” مرگ بر این سلطنت پهلوی”
” توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد" “شاه بجز خودکشی راه دگر ندارد”
“ ایستادن در صف نفت حالا دیگه حرام است" ” لباس گرم بپوش که کار شاه تمام است”
” مردم! رفتن شاه یه حقه سیاسی است!” ” گول نخورید نهضت ما اساسی است”
” زندگی مصرفی معادل بردگی است”
” نظام شاهنشاهی مظهر هر فسادیست”
” شاه باید برگردد" ” اعدام باید گردد”
گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟
گفتم: چه میدونم، لابد اینطوری خوشتیپ تری!
گفت: نچ!
گفتم: خب لابد فهمیدی اینطوری حجابت کاملتره مثلاً!
گفت: نچ!
گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!
گفت: اره تقریبا نزدیک شدی!
گفتم: آها!! دیدی گفتم همهی قصهها به ازدواج ختم میشوند؟ دیدی!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز!
گفتم: خب خودت بگو اصلاً
گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا س” ست،
خواستم کمی شبیه ” خانومم ” باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد…!
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: راه رفتن زنان جز در کناره راه ها روا نیست1؛ همچنین میفرماید: وسط راه جای تردد زنان نیست.2
امیرمومنان علیه السلام می فرماید: برای زن سزاوار نیست که در وسط راه گام بردارد و بهتر است که از کنار دیوار تردد کند.3
منابع:
1- الجامع الصغیر، ج2، ص462
2- الجامع الصغیر، ج2،ص 462
4- الفقیه، ج3، ص561
امام عصر(عج) فرمودند:
اگر خواستار رشد و كمال معنوى باشى هدایت مى شوى ، و اگر طلب كنى مى یابى (بحار الأنوار، ج 51، ص 339)
امام عصر(عج) فرمودند:
و اما در پیشامدها و مسایل جدید به راویان حدیث ما مراجعه كنید ، زیرا كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم . (بحار الأنوار، ج 53، ص 181)
امام عصر(عج) فرمودند:
ملعون است، ملعون است كسى كه نماز مغربش را به تأخیر بیندازد، تا زمانى كه ستارگان آسمان پدیدار شوند.(بحار الأنوار، ج 52، ص 15)
امام عصر(عج) فرمودند:
هر كس در اجراى اوامر خداوند كوشا باشد ، خدا نیز وى را در دستیابى به حاجتش یارى مى كند .(بحار الأنوار،ج51،ص331)
امام عصر(عج) فرمودند:
همانا خدای تعالى مردم را بیهوده نیافریده و بدون تكلیف و جزا رهایشان نكرده است .(الغیبة للشیخ الطوسی، ص 174)
امام عصر(عج) فرمودند:
زمان ظهور و فرج ما با خداست، و تعیین كنندگان وقت ظهور، دروغگویانند.(بحار الأنوار، ج 53، ص 181)
آيت الله بهجت: تنها دعا و انتظار فرج كافي نيست. تهيّأ (:آمادگي)، اطاعت و بندگي نيز لازم است. …اين كه براي تعجيل فرج دعا كنيم، [در حالي كه] كارهايمان براي تبعيد (: به تاخير انداختن ظهور و دور كردن) آن حضرت باشد.