سلام؛ مهدی جان سلام، سلامی به بلندای سال های پر محنت دوری ات، سلامی به گرمی خورشید روز ظهورت، آقایم سلام مرا از قلب تاریک اما عاشقم پذیرا باش. مولایم دوست دارم هر جمعه کنار چاه مسجدت بنشینم و گریه کنم و ضجه بزنم و بگویم:مهدی جان بیا تو را به قبر مخفی شده مادرت،تو را به مظلومیت جدت امام علی قسم می دهم که بیایی… محبوبم آیا هنوز وقت آن نرسیده که شمشیر عدالتت را برداری و عدل و عدالت را حاکم بر زمین گردانی؟ آری این اتفاق می افتد او می آید در حالی که عمامه محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بر سر، پیراهن محمد( صلی الله علیه و آله و سلم) در بر، پای افزار محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)بر پا،قرآن مجید محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در سینه و شمیر علی(ع) در دست دارد با مهر زهرا، صبر حسن، شجاعت حسین، عبادت سجاد، علم باقر، صدق صادق ،بردباری کاظم، رضای رضا، جود جواد ، هدایت هادی و هیبت عسکری…
علی خلیلی طلبه جوانی که به دلیل انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر به شدت آسیب دیده بود در بیمارستان بعثت به فیض شهادت نائل آمد…
این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دیگر کسی ذکر لبش آقــــــــــــا بیــــــــــا نیست
ترسم عزای مادرت آید ولیکن
گویند:نوروز است هنگام عزا نیست