همت ، همت ، مجنون …
حاجی صدای منو میشنوید …
همت ، همت ، مجنون
مجنون جان بگوشم ..
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر …
محاصره تنگ تر شده …
اسیرامون خیلی زیاد شدن اخوی ..
خواهرا و برادرا رو دارن قیچی می کنن
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنن
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ..
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده ، بوی گناه میده …
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه راهم باشیم …
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حایل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو گوش شنوا ….
حاجی برادرامون اوضاعشون خرابه ..
همش میگیم برادر نگاهت برادر نگاهت …
حاجی این ترکش های گناه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی
به بچه های اونجا بگو کــــــــــــمــــــــــــــــــک برسونن .
داری صدارو حاجی …
همت همت مجنون …
برگرفته از : چادر خاکی