به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
امام رضا (ع)
بحارالانوار، ج 78، ص 347
بـه خاطر بسپار
صدايت “دلنشين” است
قشنگ نيست بر هر دلـﮯ نشستن (1)
…
بــرادر دينـﮯ من!
فراموش نكن
بعضـﮯ كارها “واجب” نيست
مثل سلام كردن (2)
1.فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا : پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید.{احزاب/ 33-32}
2.امام صادق(ع) فرمود:«رسول خدا بر زنان سلام می کرد و آنان نیز پاسخ می دادند و امیرالمؤمنین نیز بر زنان سلام می کرد و سلام کردن به زنان جوان را نمی پسندید و می فرمود: می ترسم از صدای او خوشم آید که در این صورت گناهی که نصیبم می شود، بیش از پاداشی باشد که از سلام کردن نصیبم می گردد.»{وسائل الشيعه ، ج 20،ص234،ح3}
امام باقر علیه السلام فرمودند: هركس دنیا را به جهت یكی از این سه حالت طلب كند روز قیامت در حالتی محشور می گردد و به ملاقات خداوند متعال نایل می شود كه صورتش همچون ماه شب چهارده، نورانی است:
بی نیازی از مردم، آسایش و رفاه خانواده و عائله اش، كمك و رسیدگی به همسایه اش.
«وسائل الشّیعه، ج 17، ص 21، ح 5»
در چند سال اخیر، سازمان فضایی آمریکا (ناسا) در چند مقاله، سخن از شکاف های موجود در سطح ماه را به میان آورده است که نشان از صحت و درستی معجزه شق القمر از ناحیه پیغمبر اکرم را دارد ( که در آیات ابتدایی سوره مبارکه نجم بازگو شده است).
در این مقالات چنین آمده: در سطح ماه، سه نوع شکاف وجود دارد: اول شکاف های مارپیچی. دوم شکاف های دایره ای که گاهی قطرش به هزار کیلومتر می رسد. سوم شکافی که به طور کمربندی دور ماه را گرفته است. شکاف های مارپیچی امری عادی به حساب می آید. شکاف های دایره ای در اثر سقوط سنگ های آسمانی است. اما شکاف کمربندی که دور ماه را گرفته است، نمی تواند با سقوط سنگ آسمانی پدید آمده باشد و دلیل علمی برای این نوع شکاف سطح ماه وجود ندارد. ناگفته پیداست، قضیه شق القمری که مسلمانان به آن عقیده دارند، واقعیت دارد.1
آری عزیزان، افرادی که در دنیای امروز شاهد این معجزه ماندگار هستند ولی اصرار دارند که همچنان پیامبر اکرم را فاقد معجزه معرفی کنند، به مانند ابوجهلی که با پشم خود شق القمر را دید ولی منکر آن شد و دست به هزار توجیه نا به جا زد، خود را مصداق آیه 179 سوره مبارکه اعراف قرار داده اند که می فرماید: «آنها چشم دارند اما نمی بینند»!
منبع:
1. برگرفته از سایت مطالعات و پژوهش های فلکی - نجومی / nojumi / تاریخ 7/16/ 1386
سعید عاکف، نویسنده کتاب خاکهای نرم کوشک در یکی از فصلهای این کتاب، روایتی را از شهید برونسی نقل کرده که روایتگر ضمیر پاک این شهید بزرگوار و ارتباط عاطفی او نسبت به خاندان اهل بیت (ع) است:
«هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که که کار گره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه هاُ حال وهوای دیگری. تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت. نمیدانم چهشان شده بود که حرف شنوی نداشتند. همان بچههایی که میگفتی برو توی آتش، با جان و دل میرفتند! به چهره بعضیها دقیق نگاه میکردم. جور خاصی شده بودند؛ نه میشد بگویی ضعف دارند؛ نه میشد بگویی ترسیدند. هیچ حدسی نمیشد بزنی. هرچه براشان صحبت کردم، فایدهای نداشت. اصلا انگار چسبیده بودند به زمین و نمیخواستند جدا شوند. هر کار کردم راضیشان کنم راه بیفتند، نشد. اگر ما توی گود نمیرفتیم، احتمال شکست محورهای دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک در مانده شدم. ناامیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا خودت کمک کن. از بچهها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچهها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر میدونین. چند لحظهای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیروها. یقین داشتم حضرت تنهام نمیگذارند. اصلا منتظر عنایت بودم توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد. رو کردم به بچهها. محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمیخوام. فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد . دیگه هیچی نمیخوام. زل زدم بهشان. لحضه شماری میکردم یکی بلند شود. یکی بلند شد. یکی از بچههای آرپی جی زن. بلند گفت: من میام. پشت بندش یکی دیگر ایستاد. تا به خودم آمدم همه یگردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم، بقیه هم پشت سرم. پیروزیمان توی آن عملیات، چشم همه را خیره کرد. اگر با همان وضع قبل میخواستیم برویم، کارمان این جور گل نمیکرد. عنایتام ابیها (س) باز هم به دادمان رسید بود.»
دو تا بچه ها، اسیری را همراه خودشون آورده بودند و های های می خندیدند. گفتم : «این کیه؟» . . . گفتند : «عراقی» گفتم: «چطوری اسیرش کردید ؟». . .
می خندیدند !!!
گفتند:« از شب عملیات پنهان شده بود ، تشنگی فشار آورده بهش، با لباس بسیجی های خودمان اومده بود ایستگاه صلواتی شربت بگیره، پول داده بود، این طوری لو رفت . » و هنوز می خندیدند….
زن که باشی می دانی
میان میدان چگونه بازی کنی … هر نقش را
دختر … همسر … مادر
و یا… رزمنده
بانو
اینبار پشت جبهه را تو کارگردانی کن!!!
جنگ نرم تفنگ نمی خواهد،چادر می خواهد.!!!
خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛
بعضی ها هم - حتی با سن پایین - بزرگ شدن و بزرگ هستن …
میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ
مثل یک شهید ، مثل یک حسین فهمیده …
بسياي از آداب و سنت هاي كه سابقا در اجتماع مسلمانان مطرح و رايج بوده و مسلمين بر طبق آن عمل و زندگي مي كرده اند در گذر تاريخ كم رنگ گشته و رونق گذشته خود را از دست داده است. به عنوان مثال سرمه كشيدن از جمله سنت ها و برنامههاي متداولي بود كه در بين مردم و به ويژه مؤمنين رايج بوده و در روايات فراواني بر آن تأكيد شده است.
از حضرت رضا(ع) منقول است: هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد بايد سرمه بكشد. و يا از حضرت صادق(ع) نقل شده كه: سرمه كشيدن دهان را شيرين و بينايي را زياد مي كند و باعث روييدن موي مژه مي گردد و مانع آب آوردن چشم مي گردد. (ر.ك: حليه المتقين، مرحوم مجلسي، ص48، انتشارات هجرت، چاپ يازدهم، تابستان 78)
با اين وجود الان در جامعه اسلامي به جز برخي مناطق روستايي سرمه كشيدن معمول نمي باشد و اگر فردي سرمه به چشمانش بكشد باعث مي شود كه در ميان مردم انگشت نما گردد و مورد تمسخر آنها قرار گيرد و با وجود سنت بودن آن، به لحاظ آثار و عكس العمل هايي كه در عرف جامعه و در ميان مردم به دنبال دارد شايد ترك آن به صورت آشكار و در منظر مردم بهتر و مناسبتر باشد.
درباره داشتن موي بلند بايد گفت، پيامبر اسلام(صلي الله عليه و اله) و امامان(عليهم السلام) بدون شك در پاره اي از عمر مباركشان داراي موي بلند بوده اند ولي استمرار آن در همه طول مدت عمر مباركشان، مسلم نمي باشد.
مرحوم علامه مجلسي در حليه المتقين، ص 175، مي فرمايد: يكي از دو چيز براي مردان سنت است: يا آن كه موي سر را بتراشند و اين بهتر است و يا آن كه موي سر را بگذارند و به آن رسيدگي كنند يعني آن را بشويند و شانه كنند و چون در صدر اسلام، تراشيدن مو در نزد عرب جاهلي كار قبيح و زشتي بود، حضرت رسول(ص) موي سر را به اندازه چهار انگشت مي گذاشتند و در حج و عمره مي تراشيدند.
در حديث ديگري (با همان آدرس قبل) آمده كه از حضرت صادق(ع) پرسيدند: آيا حضرت رسول(ص) موي سر را دو قسمت مي كردند و ميانش را مي شكافتند (فرق باز مي كردند؟)؟ حضرت فرمود: آن حضرت مو را به حدي بلند نمي گذاشت كه احتياج به اين كار داشته باشد، بلكه آن قدر مي گذاشتند كه به نرمه گوش مي رسيد و هيچ يك از پيامبران موي سر نگاه نمي داشت.
روايات در اين زمينه مختلف است و شايد به دليل اقتضاي زمان ها متفاوت بوده است گاهي موي سر را بلند و گاهي كوتاه مي كردند.
آداب و سنن و رسوم بر طبق عرف جامعه تغيير مي كند. دستور شرعي براي بلند گذاشتن موي سر نداريم. زماني اين رسم بوده و زماني هم عوض شده، كما اينكه خضاب كردن از سنت هاي پيامبران بوده اما امام علي(ع) خضاب نمي كردند وقتي برخي ياران از حضرت علت آن را پرسيدند، امام فرمودند: در زمان پيامبر(ص) مشركان نسبت به مسلمانان با نگاه كمي عده و كمي قدرت و كهولت سن نگاه مي كردند. پيامبر(ص) به ياران سفارش كردند كه خضاب كنند و گاهي در جنگ ها تعداد ديگ هاي غذاي بيشتري آتش مي كردند و شتران بيشتري پي مي كردند تا قدرت و عظمت مسلمانان بيشتر نمايان شود. اما در اين زمان عمل به آن روش، نيازي نيست. (شيخ طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 84 ؛ حليه المتقين، انتشارات هجرت، ص 173 تا 175).
<< 1 ... 22 23 24 ...25 ...26 27 28 ...29 ...30 31 32 ... 36 >>