« نیکی به همســــرقســـــم »

گفتی به پاس سال ها هدایت و رهبری جامعه؛

چیزی از شما نمی خواهم! جز این که حرمَتِ مرا نگه دارید و به اهل بیتم مهربانی کنید!


شاید لغت نامه آنان مهربانی را توهین معنا کرده بود!

و شاید هم آنان، شاگرد مردود مکتب خانه تان بودند!


آنان که با زبان قلم، تو را به سخره می گیرند؛ مسخره ی عالَمَند، و حسادت، عادت همیشگی شان!


ما، اما! دخیلِ عشق را بر سقاخانه مهربانی ات می بندیم و فریاد می زنیم:

لبیــک یا رسول الله .  .  .

 

توهین به پیامبر

 

حضرت محمد

   شنبه 27 دی 1393
نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام

متن زير خاطره اي از سفر به سرزمين وحي و ديار فرشتگان است. با خواندن آن لحظاتی از عمرمان را با یاد پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله متبرک کنیم.

اینجا….
به اینجا که می رسی،در میان امواج متلاطم و حیرت آور عاشقی گم می شوی..
به اینجا که می رسی ،صدای سایش بال فرشتگان را می شنوی..
اینجا از دغدغه های مادی دنیا و کینه های خاکستری آن هیچ خبری نیست..
اینجا اشک غم با شوق و احساس در هم آمیخته شده…
راستی اینجا چقدر نفس کشیدن غنیمت دارد…
اینجا چقدر حسرت داری که ساعتها ناگفته های دلت را برای محبوبت با زبان اشک بیان کنی و هیچ کس با اشاره به تو نگوید:ایرانی!بلند شو…
اینجا روبروی بقیع،فقط کوچه های بنی هاشم و مظلومیت حسن را نمی بینی بلکه سنگینی غربت بهانه آفرینش گلویت را سخت می فشرد…
اینجا صدای شکستن دلها بسیار می آید..
اینجا صدای امن یجیب و ناله های أستغفر الله وتُب علینا بسیار می آید..
اینجا کنار غربت بقیع،ناله های یا حسین و یا زینب بسیار می آید..
اینجا تنها نشستن و با چشم غلطیده در اشک نگاه کردن و هق هق گریه،عجب طعم خوشی دارد..
اینجا آوارگی و شیدایی با پای برهنه بر زمین گرم و مقدسی که رحمه للعالمین بر آن قدم گذاشته،چه لذتی دارد..
اینجا ناله های زهرا و درد دل های علی وجودت را ذوب می کند…
اینجا آتش گرفتن درب خانه علی را می بینی.اما نه!…احساس سوختن به تماشا نمی رسد..آتش بگیر..
اینجا هیچ چیز به اندازه اشک،انسان را به خدا نمی رساند..
راستی که اینجا چه بهانه عزیزی برای عاشقی داری..
اینجا نمی دانی به کدامین بارقه نور خیره شوی! این سرگردانی آزارت میدهد..
اینجا حس کودک یتیمی را داری! اشکهای خسته از غربت شیعه را با گوشه لباست پاک میکنی ولی هرچه می گریی آرام نمی شوی!
اینجا غربت مدینه،درد سنگینی را بر دلت وارد می کند که اشکهای بی امان آن را تسکین نمیدهد..
آری! اینجا مدینه با هوایی بارانی از ابرهای غم و اندوه و غربت است.
مدینه!..کاش دیدن تو تمام شادی هایم را از یادم نمی برد!
احساس می کنم که قلب تو در تاب و تب این غم گران،در هوای غبار آلود سینه ات،می خواهد از تپش بایستد.
می خواهم بگویم اینجا…
اینجا حضور صاحب الزمان را می شود احساس کرد..
به اینجا که می رسی غمگینانه پاهای خویش را برهنه می کنی تا اندکی از نیروی ملکوتی رسول الله را از این سنگ فرش های متبرک به خویشتن جذب کنی،آرام و متین در حریم پیامبر خدا قدم بر می داری و مرتب رب ادخلنی می خوانی و اشک می ریزی تا خود را روبروی باب جبرئیل برسانی و چون به اینجا میرسی و چشمت به نگین سبز خاتم آفرینش ،متبرک می شود،زمزمه های عارفانه ات در میان هق هق گریه ها و تکان تکان شانه هایت اندک اندک گم می شود.آخر اینجا اوج تمام غربت هاست….
به اینجا که رسیده ای،دنیا برای تو تمام شده است..
اینجا مدینه است!غمناک ترین شهر تاریخ…
رقیه رحیمی طلبه سطح سه

1393/10/30 @ 22:02


فرم در حال بارگذاری ...

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
حضرت زهرا (س): خدايى رَا حمد و سپاس گوييد كه به خاطر عظمت و نورش ، هر كه در آسمانها و زمين است به سوى او وسيله مى جويد و ما وسيله او در ميان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جايگاه قدس او و حجّت غيبى و وارث پيامبرانش هستيم.
جستجو
موضوعات
صلوات
بالابر

دريآفت كد بـالآبـر حجاب

آمار
  • امروز: 76
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 744
  • 1 ماه قبل: 4179
  • کل بازدیدها: 118666

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

کد ِکج شدَنِ تَصآویر