« انتخابات | ماه ربیع » |
یادش بخیر! بچه که بودیم وقتی حرفی می زدیم که بقیه به درست بودنش شک داشتند یکی می آمد جلو و به ما می گفت: ” اگه راست میگی بگو به خدا!” خب، بچه بودیم دلمان پاک بود و خدا را مافوق همه ی آدم ها قبول داشتیم.
فکر می کردیم اگر دروغکی بگوییم “به خدا” همان جا کمرمان میشکند یا موهایمان می ریزد. اگر حرفمان دروغ بود فورا لو می دادیم و کارمان به “به خدا” گفتن نمی کشید. اما اگر حرفمان درست بود به خدا هم قسم می خوردیم و بقیه باور می کردند؛ چون ما حجتی مثل خدا را وسط کشیده بودیم. بچگی همینش خوب بود که خدایش هم راست تر از بزرگی هایمان بود، چون بعدها که بزرگ شدیم دیدیم قسم دروغ هم اگر بخوریم هیچ طوریمان نمی شود، نه کمرمان تا می شود و نه موهایمان می ریزد.
این طوری شد که خدا را بردیم عقب تر از تمام آرزوهایمان. اما حالا تو فکر کن مثل همان بچگی ها خدا بیاید جلوی جلو. بیاید راس همه ی حرف ها و آرزوها، اصلا جوری بشود که وقتی حرفی می زنی بدون آنکه قسم وآیه بیاوری حرفت را باور کنند انگار که خود خدا آمده باشد و به آنان گفته باشد که این بنده ی من راست میگوید. فکرش هم لذت بخش است چه برسد به اینکه واقعا همین طوری بشود.
دیده ای که چهره ی بعضی ها حجت است انگار، تا توی چشم هایشان نگاه می کنی، اطمینان قلبی پیدا می کنی که این آدم نمی تواند دروغ گفته باشد. قرآن می گوید چه چیزی بالاتر از اینکه خدا بیاید برایت شهادت بدهد و حرفت را تایید کند!!! سوره ی انعام، آیه ی 19
مجله آینده سازان
این روز با اندکی تاخیر بر شما همکاران عزیز گرامی باد
ارتباط بین عنوان و خود نوشته را متوجه نشدم!! اشتباه تایپی است آیا ؟
*********************
با عرض سلام- اگر به متن دقیق تر توجه کنید نکته های تربیتی آن را درخواهید یافت، این مطلب نقش خدا را در زندگی بیان میکند و اینکه اگر خدا را مثل بچگی هایمان در راس کارهایمان قرار دهیم جیزی به عنوان مشکل در زندگیمان نخواهیم داشت.
فرم در حال بارگذاری ...