« مشهد برای من | داستان کوتاه پهلوان واقعی کیست؟ » |
مراسم عروسی دختر یکی از سرکردگان کومله بود. ما را به دیدن عروسی بردند.
رسم بود پای عروس و داماد قربانی ذبح شود.
آن عفریته گفت برام قربانی کنید… 6 نفر از بچه های سپاه اصفهان با حداکثر سن 14 سال را سر بریدند . . . پر پر می زدند . . .
عفریته باز هم گفت قربانی کنید . . .
6 سپاهی . . . 4 ارتشی . . . 2 روحانی دیگر . . .
بیهوش شدیم . . . ما را به زندان برگرداندند. تا پایان عرئسی 16 نفر دیگر را سر بریدند.
رفتند برای حفظ دین . . . نه برای آنکه تو باد در غبغب مبارک بندازی دین را مسخره کنی!
قربانی شد تا نوامیسش چون دیگر کشورها حراج نشود! حالا تو راحت برهنگی را حق میدانی و پا روی کلام قرآن میگذاری… البته “انسان” باشی، میلرزی!
منبع: حکایات فرزندان فاطمه
فرم در حال بارگذاری ...