« علی فانی | “گلبرگ کبود” به مناسبت ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا(س) – (با سه کیفیت و کد پخش مخصوص وبلاگ) | سالروز وفات حضرت ام البنین مادر گرامی حضرت عباس (علیه السلام) تسلیت باد » |
در تربیت فرزند، فقر در اوائل زندگی خیلی مۆثر است. خوش به سعادت کسانی که در اوایل زندگی، سختی میکشند. اینها انشاءالله بچههای خوبی خواهند داشت. شما یک مقدار امکانات داشته باشی، دلت نمی آید به بچه ات ندهی. بچه که سختی نمی کشد، بعد خراب میشود. بچه طلبه نباید بد بشود؛ خیلی بد است؛ خیلی غصه دارد. مناجات های شهید چمران را ببینید؛ از گرسنگیها و از فقر و نداری خودش چقدر زیبا سخن میگوید. در اوایل طلبگی، مناجات های آقای چمران خیلی روی ما مۆثر بود.
جبهه خیلی تجربه عالی و فوق العاده ای بود؛ ولی من زیاد فرق اثر معنوی جبهه با اثر معنوی آن اتاقی که سال اولی که قم آمده بودم و حدود ده سال در آن مستأجر بودیم را نمی فهمم. بالای پنجره، لای درزش باز بود و برف که می آمد، شب می ریخت روی سرمان و بیدار می شدیم. آن زمان گاز که نبود. با یک مکافاتی یک چراغ نفتی داشتیم که وقتی خاموشش میکردیم راحت تر بودیم؛ از بس این بوی بدی داشت. من یادم هست هر وقت این کفشدار حرم، کفش ما را میگذاشت نزدیک آن جایی که بغل بخاری بود که خودش را گرم میکرد، موقع برگشتن پایم که در کفش گرم می ماند، تا خانه خوشحال بودم. لذت بخش ترین صحنه ها همین هاست.
این سختی ها در آینده، زیبایی هایش باقی میماند. خدا میتواند همه عالم را زیر پای شما بیاندازد. به خدا اطمینان داشته باشید. اینکه نداده، حتما خواسته لذتش را ببرید. فقر طلبگی یک لذتی دارد که یاد آدم میماند.
طلبه یک زجرهایی باید بکشد. من یک زمانی در فعالیت های تبلیغی زجرهایی می کشیدم؛ دو بار تصادف کردیم و چند ماه در بیمارستان بستری بودیم. بعد به مسئول دفترمان گفتیم یک مقدار مراقبت کنید. همین که شروع کردیم به مراقبت کردن دیدیم نمی شود؛ اصلا دست ما نیست. مثلا یک وقت مراقب بودیم که راننده خوب باشد و سیگار نکشد؛ آن وقت ماشین بین راه تصادف می کرد و مجبور می شدیم با یک تاکسی سیگاری برویم. آنقدر این بلاها سر ما آمد که دیگر ول کردیم و گفتیم: آن مقدار سختی که باید بکشیم، بالاخره می کشیم. با تدبیر ما نمیشود جلویش را گرفت. اینها واقعا به عقل و درک ما نیست. لذا طلبه زیاد نباید به تدبیر معیشت بپردازد.
من خاطرهای را به شما بگویم. حاج خانم ما خیلی این بچه های ما را گرم نگه میداشت که یک وقت سرما نخورند؛ اما همین گرم نگه داشتن موجب میشد که بچه ها مدام سرما بخورند. بچه را نباید زیاد در خانه گرم نگه داشت. پول طلبگی هم مگر چقدر بود؟ آن زمان بیمه هم نبود. تقریبا ما نصف پول طلبگی را می دادیم بابت دوا و دکتر توی صف می نشستیم و همه اش می گفتیم: خدایا! آخه یک کسی نیست به عقلش برسد بیمه بکند این طلبه ها را؟! اصلا آن پول را به ما ندهند و خودشان مستقیم بدهند اینجا تا یک کاری بکنند. ما که نمیگوییم پولمان زیادتر بشود؛ ولی ما همه این شهریه ناچیز را میدهیم به این آقایان دکترها. دوتا بچه اولمان بیمه نبودند؛ آن دوتای بعدی بیمه شدند. گفتیم خب دیگر، حالا حداقل پول دکتر نمی دهیم. خدا را شاهد میگیرم این از لطیفه های خانه ماست که در خانه ما همیشه مطرح میشود. از آن به بعد مریضی ها جوری به تور ما میخورد که مجبور می شدیم آژانس بگیریم و همان پول را پرداخت بکنیم. گاهی میشد یک دارویی را من باید یک دور میزدم با تاکسی توی شهر تا پیدا کنم. حالا بیا و درستش کن! در نهایت بیمه در روزی من هیچ تأثیر نکرد؛ تا اینکه تسلیم شدیم و گفتیم خدایا! غلط کردیم؛ هرکاری دلت میخواهد بکن؛ اصلا ما چه کارهایم؟ من چرا ناراحت باشم؟ این مزه دارد. حالت را میگیرد و تهذیبت میکند. این دادن و گرفتن خیلی اثر معنوی دارد. لذا طلبه واقعا باید زیاد به تدبیر معیشت، نپردازد؛ چون نورش کم میشود.
خانواده خوب، خانواده ای است که با این فقر بسازد. شیرینی زندگی فقیرانه با یک طلبه برای خانمها نعمات فوق العاده ای به دنبال دارد. تلاش در بستر فقر، دلها را به هم نزدیک میکند و آقا و خانم پیوندشان با همدیگر محکم میشود. بچهها هم در این پیوند، روزی گیرشان میآید. هرچه رفاه و امکانات بیشتری بیاید، دلسردی بیشتر میشود. شما فکر نکنید اگر هر هفته یک سرویس طلا برای خانمتان بگیرید، محبت بینتان بیشتر میشود؛ نه بلکه سرد میشود. وقتی مینشینند با هم نقشه میکشند که با این پول چه کار کنند، مثلا میخواهند بروند عروسی فامیل، چه کادویی ببرند، دیگر درگیری ذهنی شان این چیزهاست. ولی در فقر، محبت در آن خانه رونق میگیرد. خانمها هم چیزی جز محبت از مردشان نمیخواهند؛ چیزی جز یک رابطه عاطفی نمیخواهند. فقط به شرطی که خانمها به حرف دیگران گوش نکنند. امان از زبانهای نیشدار و مارهای خوش خط و خالی که زندگی را به هم میریزد. بعضیها تا به خانه آدم می آیند مهمانی و میروند، اخلاق مرد یا زن بد میشود؛ چرا؟ چون حرفهایی زده شده که اینها در دلشان حسرت خورده اند.
منبع: راسخون
فرم در حال بارگذاری ...