نوجوانی شهید علی پور حبیب
ظرف ها را از مادر گرفت، شست و گفت: دستات دیگه حساسیت گرفته مادر. مادر رفت سراغ غذا که روی اجاق گاز بود. پسر، دنبال مادر رفت؛ مثل اینکه می خواست به مادر چیزی بگوید. رفت کنار مادر و خیلی مؤدب گفت: مادر چرا اسمم را گذاشتید…
بیشتر »