پیراهن سیاه ز تن دور می کنیم
آن را ذخیره کفن و گور می کنیم
اجر دو ماه گریه ی بر غربت حسین
تقدیم مادرش زِ رَه دور می کنیم
ماه ربیع الاول سومین ماه از ماههای قمری و از ماه های فرخنده برای شیعیان است. حادثه مهم و تاریخی لیله المبیت، هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مكه به مدینه، ولادت خجسته آن حضرت و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج خجسته شان با حضرت خدیجه علیها السلام، آغاز امامت امام مهدی (عج)، عیدالزهرا و هلاكت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.
در این ماه خجسته، نسیم سحری جان مایه عشق را به گستره خاكیان می فرستد. شاخه های مهربان درختان، گونه به رنگ فلق می سایند. آبشاری از نور، خنده های شادمان خورشید را به زمینیان می بخشد و جوشش از شكوه آسمان را در بر می گیرد. جوانه های تبسم لب ها را شاداب از طراوت تغزلی دیگر كرده و همگی قدوم نوزادی را كه سبب آفرینش است تبریك می گویند كه یا محمّد! به جمع خاكیان دوستدارت خوش آمدی!
شامگه میلادت جاری شور و سرور، در كوچه های خلوت مكه، حكایتی تازه داشت و باد در گوش بلندترین نخل ها از پیش، خبر می برد و مژدگانی می گرفت. كنگره های كاخ ستم لرزیدند. دریاچه های كفر خشك شدند. آتشكده های الحاد به سردی گراییدند و آغوش اسلام به مولود خجسته خود مباهات كرد. محمّد آمد! ثمره خلقت آمد! پیامبر مهر به سرای دنیا خوش آمد!
ای بهار آفرینش! ای سبب خلقت! ای دستاویز هستی! مقدمت گلباران! ای آفتاب فروزان ادیان الهی! ای آخرین فرستاده حق به سوی بشر! كعبه از آمدنت در شادی است و آسمان مكه همراز شب های تنهایی خود را یافته است. شیشه كفر شكسته و خبر آمدنت در گوش ادیان و اعصار طنین انداخته است. قدومت مبارك ای پیام آور صلح و دوستی! ای تو كه از حق آمدی و به حق برانگیخته شدی. آفتاب جهان فروز و عالم تاب توحید هستی كه برف ظلم را آب كرده و نوید بهار می دهی! نامت بلند و دینت پاینده باد!
« بهار ماه ها » ربیع الاول است
چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی در این ماه پدیدار می شود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان می تابد . ولادت رسول اکرم صلی الله علیه وآله که مثل آن در گیتی اتفاق نیفتاده ، در این ماه بوده است . آری اشرف و سید موجودات و نزدیک ترین خلق به خدا در چنین روزهایی به دنیا آمد .
مسلمان مراقب باید در شکر این نعمت عظیم کوشش فراوان کند و رحمت وسیع خداوندی را برای خود فراهم سازد . تمامی ماه ربیع را غنیمت شمرده ، با توسلات و مناجات خود را از الطاف حق بهره مند سازد .
با اخلاص و ادای شکر این نعمت بسیار بزرگ به معرفت خود افزوده ، از صفات پسندیده بهره برداری کند . درون خود را مرکز تجلی انوار الهی نماید و از غفلت و سهو دوری گزیند تا در فردوس اعلا با نبیین ، شهدا و صدیقین همنشین شود .
حاج آقای تهرانی از خواص شاگردان حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) بوده است؛
عمده فقه و اصول حضرت امام (رحمتاللهعلیه) را درک کردهاند و از اولین کسانی بودند که مباحث حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) را در جوانی تدوین کردند.
عمدتا در قم در محضر حضرت امام بودند؛ ولی وقتی حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) به عراق تبعید شدند، ایشان مدتی هم به نجف مشرف شده و در آنجا هم در جلسه درس حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) حضور پیدا کردند و در سایر مراودات و فعالیتها نیز در بیت آن بزرگوار حضور یافتند.
به هر حال ایشان به لحاظ فقهی و اصولی بهشدت متأثر از حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) است، یعنی میتوان گفت که دروس فقهی و دروس اصولی ایشان همان دروس فقهی و اصولی حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) است و جاهایی هم ممکن است خود ایشان اجتهاد کرده باشند.
در واقع ایشان شاگرد مکتب و محضر علمی و معرفتی حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) قلمداد میشوند. از لحاظ اخلاقی و سلوکی هم بهشدت از حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) متأثر بودند و طرز تفکر معنوی و سلوکی ایشان در مقام نظر و عمل کاملا با هم مشابهت دارد. از حیث مبانی اجتماعی و مواضع سیاسی، تماما در استادشان ذوب هستند و عمیقا از استادشان حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) متأثر هستند. برای مثال در ولایت فقیه، همان تقریری را دارند که حضرت امام (رحمتاللهعلیه) از ولایت فقیه دارند.
گذری بر زندگانی شریف ؛
آیتالله تهرانی از خانوادهای اصیل و عریق تهرانی برخاستند، جد ایشان شهید کلهر از شهدای مشروطیت است؛
مرحوم حاجمیرزا عبدالعلی تهرانی پدر بزرگوار ایشان از شخصیتهای علمی و معرفتی و تربیتی تهران بودند و برادر بزرگتر ایشان حاجآقا مرتضی تهرانی در تهران سالیان سال به تربیت نفوس و تدریس و تعلیم در حوزه و در بین مردم اشتغال داشتند و از منزلت و مکانت ویژهای، هم بین توده مردم و هم بین نخبگان و علما و شخصیتهای اجتماعی برخوردار بودند و سرانجام بعد از ارتحال، بنا بر وصیت خود ایشان، استاد تهرانی وی را به وادیالسلام در نجف منتقل کردند.
“ آقا مجتبی ” دروس خارج فقه و اصول را در مدرسه مروی تهران شروع کردند.
ایشان مجموعه دروس عرفانی و سلوکی و همچنین مجموعه دروس اخلاقی را در حدود سی سال تدریس کرده بودند و همه آنها ضبط شده و همچنان هم ادامه دارد؛
به تعبیری میتوان گفت که ایشان شخصیتا اهل سلوک است؛ یعنی تمام حرکات و سکنات و سخن و سکوت ایشان اخلاقی است.
در خلال دروس گاهی نکاتی را میگفتند، ولی روش ایشان اینطور است که گاهی پیش از بحث، در جلسات محدود یا در جلساتی که پیش میآید و در حد نشستهایی گفتوگو میشود، مسائل اخلاقی را مطرح میکنند و از نکات اجتماعی گفته و از خاطراتی که از بزرگان و علما و حضرت امام (رحمتاللهعلیه) در ذهن داشتند مطالبی را نقل میکردند و گاهی نصایحی را بیان میکردند، ولی بیش از آن که ایشان به زبان، معلم اخلاق باشند، به زندگی، معلم اخلاق هستند.
نیازی به القاب گوناگون نیست، همین که بگویی « آقا مجتبی » همه میدانند آن مجتهد صاحب رسالهای را میگویی که سالهاست درس اخلاق چهارشنبه هایش در خیابان ایران، گوش اهل معرفت در ایران و خارج از ایران را پُر کرده است.
همان شاگرد مبارز و مبرز امام که راه امام را در تهران، در پایتخت، در شهری که سالها برای دور نگهداشتنش از معنویت تلاش کرده بودند، ادامه میدهد؛ همان شخصیتی که خیلیها از ابهت و نفوذ نگاهش، پی به خیلی چیزها بردند و هدایتها یافتند چه برسد به آنهایی که پای درسها و جلساتش، رشد کردند و امروز در عرصههای گوناگون به نظام و جامعه اسلامی خدمت میکنند.
مردی که در عصر ما زیست و در زندگی گهر بارش تندیسی بود از معارف الهی و اخلاق اسلامی ودر 13 دیماه 1391 در کمال ناباوری چشم از جهان فرو بست.
لذا به امید و لطف حضرت حق، آنقدر از ایشان خواهیم شنید و خواهیم گفت تا در حد توان، کتاب شخصیتی و معرفتی و سلوکی ایشان را با هم ورق بزنیم . . .
+ به همین دلیل در موضوعات وبلاگ، قسمتی را به این مرد بزرگ اختصاص میدهیم.
سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به نماز ايستاد،
دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود.
متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ گفت: کسي که اين قدر به نماز و مسائل عبادي اش مقيد باشد، جايش توي اين دنيا نيست.
«شهيد حسين دولتي»
آیت الله مجتبی تهرانی در سخنرانی ای مهر ماه گذشته در آیین گشایش
حوزههای علمیه تهران در سال تحصیلی جدید ضمن بیان یاد و خاطره از استادش حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه گفت: هر چه دارم از استادم امام خمینی است.
این استاد اخلاق با اشاره به دوران طلبگی خود در قم به بیان خاطرهای از استادش امام خمینی(س) پرداخت و گفت: زمانی که در حوزه علمیه قم دوران طلبگی را سپری میکردم معمولا روزهای پنجشنبه و جمعه به دیدار خانوادهام در تهران میآمدم. یکی از روزها که میخواستم به تهران بیاییم امام(س) را در راه دیدم، هر دو سوار اتوبوس شدیم و از آنجایی که استادم میخواست من و امثال مرا با روش و منش خویش تربیت کند حتی یک ماشین کرایهای هم نداشت و به من فرمودند: ارزش انسان به خانه، باغ و اتومبیل نیست.
وی اظهار داشت: امام(س) فرمودند: زی طلبگیات را حفظ کن که اگر آن را حفظ نکنی به روحانیت لطمه خواهد خورد و لطمه به روحانیت، لطمه به اسلام است.
این استاد اخلاق تصریح کرد: منظور از زی طلبگی در تمام شئونات زندگی اعم از خوراک، پوشاک، رفتار و گفتار است و تأکید استادم حضرت امام(س) بیشتر در برخورد با همنوع بود و میفرمودند رفتار یک روحانی با یک روحانی دیگر باید آموزنده باشد و من تاکنون به یاد نمیآورم که ایشان در مجلسی غیبت کرده باشد و یا اگر غیبتی هم میشد از آن جلوگیری نکرده باشد.
خطاب امام خمینی پس از شهادت آقامصطفی به آیت الله مجتبی تهرانی
دین و اندیشه - خاطره ای از امام خمینی(ره) از زبان دکتر محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان
دکتر محسن اسماعیلی در سخنانی در شبکه 2 سیما خاطره ای نقل کرد و گفت:
“وقتی آقا مصطفی شهید شد. یک بار آیت الله مجتبی تهرانی در محفلی در محضر امام خمینی بودند. کسی شروع کرد به سخن گفتن از فرزند امام آقا مصطفی. امام سپس به جمع فرمود آقا مصطفی نداریم. آقا مجتبی که داریم. هرچه در مصطفی می دیدم در این مجتبی هم می بینم. این آقا مجتبی همان آقا مصطفای ماست.”
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً (59)ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو: روسری های بلند بر خود بیفکنند، این (عمل) مناسب تر است، تا (به عفت و پاکدامنی) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، و خداوند مهربان است. ( احزاب، 59) آفات بی حجابی و بدحجابی بسیار است، از جمله:1- رونق گرفتن چشم چرانی و هوسرانی.2- توسعه ی فساد و فحشا.3- سوء قصد و تجاوز به عنف.4- بارداری های نامشروع و سقط جنین.5- پیدایش امراش روانی و مفاربتی.6- خودکشی و فرار از خانه در اثر آبروریزی.7- بی مهری مردان چشم چران نسبت به همسران خود.8- بالا رفتن آمار طلاق و تضعیف روابط خانوادگی.9- رقابت در تجملات.10- ایجاد دلهره برای خانواده های پاکدامن. منبع: دقایقی با قرآن
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
نان و پنیر عشق قسمت کرده باشی
پس بوده ای و هستی و می آیی از راه
تا حق دل ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی
ای که نبودت برایم مثال آتش است. ای که نبودت خطی بر تمام رویاهایم می کشد. ای که نبودت را در جای جای قلب شکسته ام احساس خواهم کرد. بیا، بیا و این سیاهی ها را برهم بزن. بیا و قلبم را از تمام این دل وایسی ها نجات ده، بیا که دلتنگ دلتنگم. کاش بیایی این غروب را خط بزنی. ای کاش بیایی. همه ی گلها در این روزها دست بر دعا گرفتند که بدانی با نبودنت همه دیوانه اند. کاش بدانی که نبودنت همه را آزار میدهد حتی ماهی نیز با لبان بسته آمدنت را آرزو میکند. نبودت مانند غده ای است در دل صدف دریا، نبودت مانند آشوبیست در دل بادی که با نیامدنت سر به صحرا گذاشته و در دل تو را میان سبزه ها و در زیر سنگ جستجو میکند، تو مثل حس مبهمی که با اسمت ناگهان قطره ها از روی گونه ها سر خواهندخورد.
دگر چگونه توصیفت کنم، با کدامین نام، با کدامین چهره، نه نمی توانم! تو چیزی نیستی که من توصیفت کنم: فقط از ته دل میگویم بیا. بیا که این روزها به امید آمدنت زنده ام. بیا که دیگر همه کارشان اینست که چشم به درها بدوزند.
میدانم می آیی چون نمی خواهی مثل یعقوب چشم هایم را به انتظارت از دست دهم. بیا که واقعا آدمنت تسکین به همه ی دردهای کهنه دلم است. بیا که آمدنت همچون الماس در دل کوه است. دیگر چه کنم که بیابمت. نه من گنج یابم نه تو به زودی پیدا می شوی.
ای کاش! از دانه ی بلوط1 یابد بگیرم که تا کجاها به جستجویت می آید. کاش می شد کمی از او یاد بگیرم. آقا، خیلی خیلی نبودت را احساس میکنم من مثال درختی هستم که هر روز در انتظارت یک یک برگهایم را به زمین هدیه خواهم داد، تا شاید دلت برحم آید. اگر بیایی آن وقت دیگر، دیگر غصه ای در دل آدمهای تنها نمی ماند. دیگر هیچ بچه ای به انتظار پدرش تا صبح نمی گرید.
اگر بیایی نمی دانم چه می شود، اما هر چه بشود این را می دانم دیگر در دلها غصه ها خانه نمیکند. اگر بیایی دیگر شمع و پروانه تا صبح یک بند اشک نمیریزند. دیگر آدمها همدیگر را ترک نمیکنند. آن وقت دیگر هیچ دخترکی برای شب راحت خوابیدن روزها را در خیابانها پرسه نمیزند، به امید اینکه یک نفر از آن گلهای نرگسش را بخرد. دیگر بچه یتیمی از تاریک شدن هوا نمی هراسد که مبادا شب را بیرون بماند.
خلاصه دیگر هیچ غمی نمی تواند هراسی بر دل ما بیافکند.
1. دانه های بلوط برای اینکه بتوانند جای مناسب برای رشد و تعالی پیدا کنند به همه طرف پراکنده میشوند.
نویسند: مریم نادری