اینکه ما نوکر شدیم از ربنای فاطمه است
مثل عیسی که عروجش با دعای مریم است
در زمان انقلاب مشروطه چون تبریز به محاصره نیروهاى محمد على شاه درآمد مدت محاصره
چهار ماه دوام یافت و در شهر قحطى شدیدى افتاد.
اما مردم شجاع شهر با خوردن برگ درختان و علف و یونجه به مبارزه ادامه دادند. یكى از مشروطه خواهان در این مورد چنین مى گوید: یك روز در كوچه خودمان مشاهده كردم كه شخص فقیرى نشسته و یونجه مى خورد (در آن اوقات غالب مردم یونجه مى خوردند: و آن هم به آسانى و فور به دست نمى آمد) از وى پرسیدم كه داداش چه مى كنى ؟ گفت : حاجى آقا یونجه مى خوریم و اگر
یونجه هم تمام شد برگ درختها را مى خوریم و اگر آن هم تمام شد پوست درخت را مى خوریم و دمار از روزگار محمد على شاه را در مى آوریم .1
همه جا پیچید ترک ها خر شده اند کاه و یونجه میخورند
حالا شما بگویید قومی که برای عزت کشورش یونجه میخورد خر است؟
1.رضوانى . محمد اسماعیل انقلاب مشروطیت ایران شركت سهامى كتابهاى جیبى چاپ سوم تهران 1356 ص 179.
بر گرفته ازکتاب(گفتنیهای تاریخ) نوشته علی سپهری اردکانی
فردا که همه در صف محشر بخروشند
ما سینه زنان گرد علمدار حسینیم . . .
وقتی با هم میریم بیرون …
بعضی وقتا میشم تنها چادری کل خیابون …
دلم میگیره …
شک میکنم که اینجا جمهوری اسلامی ایرانه !
با خودم میگم :
اینه اونجایی که اون همه خون براش ریخته شده ؟؟
اینه جواب وصیتاشون ؟؟
میدونم دل تو هم گرفته …
از این همه بی حرمتی …
از اونایی که ارزشت رو نمیدونن …
ولی بد به دلت راه نده چادر جونی …
من یکی که هیچ وقت دست از سرت برنمیدارم …
حتی اگه تنها چادری کل خیابون بشم …
حتی اگه به خاطر تو هیچ کس بهم سلام هم نکنه …
خیالت راحت …
من همیشه عاشقت میمونم …
تو هم هوای منو پیش بانو ( سلام الله علیها ) داشته باش …
شاید با اون چادر خاکیش …
گناهای من رو هم بخشید …
گره ی کار مرا هیچ کسی باز نکرد
خم ابروی تو بر هم زده احوال مرا
عاشقی آوارگی دارد میان کوچه ها
عاشقی بیچارگی دارد بلا پشت بلا
میرسد از قلب عاشق ها دمادم این نوا
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
باز هم نام حسین آمد و دیوانه شدیم
باز آماده ی یک مستی جانانه شدیم
عاقبت کرب بلا را ز رضا میگیریم
گوشه ی صحن حسین بن علی میمیریم
از غم و ماتم اولاد علی پیر شدیم
ما سر سفره ی عباس نمک گیر شدیم
<< 1 ... 12 13 14 ...15 ...16 17 18 ...19 ...20 21 22 ... 36 >>