وقوع حادثه طبس و معجزات و امدادهاي الهي كه در آن شكل گرفت راوي حكايتي است كه گويي بارها و بارها مشابه آن در ادوار مختلف و در عرصههاي پيكار حق عليه باطل رخ داده و مرور آن تفسيرگر يك روايت است؛يدالله فوق ايديهم. دستان خدا اين بار در صحرايي برهوت و آرام بر دل دژخيماني لرزه افكند كه هرگز توان تحمل آرامش در كشوري اسلامي و توسعه بساط عدل الهي را نداشتند. در حادثه طبس كه حكايت آن در اين گزارش به طور مفصل نقل ميشود، براي آنان كه اهل تفكرند نشان از آن دارد كه خداوند هرگاه اراده كند از به ظاهر كمارزشترين آفريدههاي خود نظير شن براي سرنگوني ظلم و جور استفاده ميكند تا قدرت لايزال خود را براي سردمداران كفر به تصوير بكشد. روايت توفان شن در صحراي طبس همساني هدفداري با سپاه بزرگ فيل ابرهه كه براي نابودي خانه خدا صف كشيده بودند دارد. در آن واقعه تاريخي نيز سپاهي با آن عظمت توسط گروهي پرستو سنگباران شده و به هلاكت رسيدند.
واقعه طبس سند مستحكم دخالت آمريكا در اداره امور ايران
پس از آنكه نيروهاي آمريكايي در سفارتخانه آمريكا به اتهام جاسوسي دستگير شدند، آمريكا از هر فرصتي براي آزادي آنها استفاده ميكرد تا اينكه به اين بهانه عملياتي طراحي كرد تا علاوه بر آزادسازي آنها به اهداف شوم ديگري نيز دست يابد. در اين حمله قرار بود نظاميان آمريكا با هدايت نيروهاي تصفيه نشده ارتش ايران و بر اساس طرحي منسجم و بينقص با هليكوپتري عازم ورزشگاه امجديه تهران شوند و پس از آزادسازي گروگانها ساير اهداف خود نظير بمباران بيت امام در جماران، بمباران مركز نگهداري مهمات، سپاه، حزب رياست جمهوري و … را نيز اجرا كنند.
همه چيز براي يك پيروزي تمام عيار مهيا بود. 95 نيروي كوماندو آموزش ديده با تجهيزات نظامي بسيار قوي در پنجم ارديبهشتماه سال 59 درست دو هفته بعد از قطع ارتباط يك جانبه آمريكا با ايران و تحريم ايران به لحاظ اقتصادي و سياسي، در شبي آرام و مهتابي، 14 بالگرد و هواپيما در صحراي طبس در حال فرود و مهياي اجراي نقشهاي شوم بود كه به ناگاه توفاني از شن به هوا خواست و ديد خلبانان را به حدي ضعيف كرد كه دو بالگرد با يكديگر برخورد كردند و آتشي مهيب در صحراي طبس برپا شد. اين واقعه در حالي اتفاق افتاد كه به گفته فرمانده اين عمليات در كتاب خاطراتش، «در اين عمليات از بالگردهاي بسيار پيشرفته موسوم به اسب دريايي استفاده شده بود. سه هواپيما كار حمل سوخت، سه هواپيما براي حمل نظاميان و هشت بالگرد براي انجام عمليات در درون خاك ما تدارك ديده شده بود، اما به ناگاه بالگردها آتش گرفت و ما خود را در جهنمي سوزان ديديم.اين عمليات از يك طرح و نقشه بسيار دقيق و كاملا حساب شده برخوردار بود كه ماهها نخبگان نظامي امريكا روي آن نقشه كار كرده بودند.تمرينات و مانورهاي مكرري نيز در صحراي آريزونا، نقطهاي مشابه صحراي طبس به لحاظ جغرافيايي و طبيعي، انجام شد به نحوي كه موفقيت آن بالاي 90 درصد پيشبيني ميشد. فرماندهي كه براي اين توطئه انتخاب شد، نظامي بسيار مجربي بود كه در جنگهاي متعدد داراي موفقيتهاي قابل توجهي بود.او سرهنگي بود از ارتش آمريكا و مبتكر نيروي دلتاي اين كشور. عمليات قرار بود طي دو روز انجام شود، روزهاي چهارم و پنجم ارديبهشت در طبس و تهران.
در اين عمليات بعضي از كشورها از جمله اسرائيل، انگلستان و حتي برخي عوامل تصفيه نشده ارتش ايران نيز كمك كردند. در آن شب عوامل بازدارنده ايران در خواب بودند. شايد در آن شب آرام تنها دستي كه در آستين خدا بلند بود، دستان امام و نيايش ايشان در امامزاده صالح بود كه منجر به تحولي عظيم در صحراي طبس و توفان بود.
هنگامي كه هواپيماها و بالگردها به طبس رسيدند، رابطاني كه با دوربينهاي مدار بسته همه چيز را تحت كنترل داشتند بارها اعلام كردند همه چيز آرام است و عمليات با موفقيت پيش ميرود. چند متري تا فرود باقيمانده بود. توفاني در گرفت. دستگاه هيدروليك يكي از بالگردها از كار افتاد، دو بالگرد ديگر نيز به دليل ديد بسيار كم در اثر توفان با يكديگر اصابت كردند و آتش گرفتند و هشت نظامي آمريكا در اين ميان به درك واصل شدند. عمليات عملا شكست خورد. پس از دقايقي نيروهاي سپاه خود را به منطقه رساندند. فرماندهي نيروهاي سپاه منطقه را سردار محمدمنتظر قائم بر عهده داشت. پس از قطعي شدن شكست آمريكا در طبس هواپيماها خيال بازگشت داشتند كه به دستور بني صدر، رئيس جمهور وقت، هدف قرار گرفتند و طي آن سردار محمدمنتظر قائم، تنها شهيد اين واقعه تاريخي شد تا اين واقعه را با خون خود براي هميشه جاويد نگاه دارد. به اين ترتيب بار ديگر طبل رسوايي آمريكا در جهان كوبيده شد و شكستي تلخ و مفتضحانه را با خواري و ذلت با خود همراه كرد.
اول اردیبهشت ماه در تقویم ملی ایرانیان همزمان با سالروز تولد شیخ اجل سعدی شیرازی كه فرهنگوران او را بهعنوان استاد سخن میشناسند،یادروز سعدی نام گرفته است.
افزون بریك دههاست كه با مشاركت نهادها و ارگانهای فرهنگی فارس، سعدی پژوهان و سعدی شناسان هر سال با اجتماع بر تربت استاد سخن سعدی شیرازی با نكوداشت یاداین پیام آور انسانیت به تبیین آرا و اندیشههای شیخ اجل میپردازند.
برای آنكه بدانیم سعدی كیست؟ جایگاه این شاعر گرانمایه در شعر و ادبیات پارسی كجاست و پرداختن به اندیشههای استاد سخن تا چه میزان به عنوان یك نیاز امروزی محسوس است مروری كوتاه بر آنچه درباره افكار و آرا این شاعر گرانمایه بیان شده است میكنیم.
بسیاری از دانشوران و سعدی شناسان توجه به آثار واخلاق سعدی و الهامگرفتن از شخصیت برجستهاستادسخن را لازمه و ضرورت زندگی امروزی میدانندو معتقدند:
توجه به آثار و اندیشههای شیخ اجل موجب بازشناسی فرهنگ غنیایرانی میشود.
در تاریخ اول مهرماه 1281 ، مطابق با سالروز میلاد با سعادت بانوى دوسرا، انسیۀ حورا، حضرت فاطمه زهرا(س)، از بانو هاجر خانم فرزندى در محلۀ سادات خمین دیده به جهان گشود كه اهل خانه را در موجى از شادمانى فرو برد.
سید وارد خانه شد، به او خبر دادند وضع حمل هاجر نزدیك است. كنار حوض نشست. دست و رویش را شست و سپس به كتابخانه اش رفت و شروع به خواندن قرآن كرد و با خودش نیت كرد كه نام فرزندش را از قرآن بیابد و «روح اللّه» اولین كلمه اى بود كه توجه او را جلب كرد.
بچه ها با خنكتر شدن هوا به حیاط رفته بودند و داشتند در میان باغچه ها و درخت ها با هم بازى میكردند؛ و هرچه «مولود» دختر بزرگ سید، از آنها میخواست كه آرام تر بازى كنند، فایده اى نداشت. بچه ها میدانستند كه بزودى یك نفر به جمعشان اضافه خواهد شد و آنها خواهند توانست با او بازى كنند، پس شادمان از آنچه در پیش داشتند با جست وخیز كودكانه شان، شادى خود را عیان میكردند.
هنوز سیّد، قرآن در دستش بود كه صداى گریه نوزادى در خانه پیچید، با خوشحالى برخاست، قرآن را بوسید و روى ترمه طاقچه گذاشت و به طرف اتاق هاجر رفت. «مولود» كه صداى گریه طفل را از پشت در شنیده بود، فریادى كشید، بچه ها هم به صداى او همه پشت پنجره اتاق مادر جمع شدند و هرچه تلاش كردند از پشت پنجرۀ بسته چیزى ببینند، موفق نشدند تا اینكه ننه آقا پرده هاى اتاق را به كنارى كشید و پنجره را باز كرد. بچه ها همراه پدر به داخل اتاق رفتند. هاجر با چشمانى بی رمق و خسته به بچه ها لبخند زد و پلكهایش را بست. قابله، نوزاد را در آغوش پدر گذاشت و گفت: «مبارك است؛ پسر است».
بچه ها سرك میكشیدند تا بتوانند چهرۀ كودك را ببینند و ننه آقا تلاش میكرد كه آنها را از اتاق بیرون ببرد. سید به نوزاد مینگریست و به این میاندیشید كه روح اللّه او به دنیا آمده بود. پس كودك را بوسید و چون دید دختر كوچكش «آغازاده» با حسادتى كودكانه هنوز در میانه در ایستاده است و به نوزاد تازه از راه رسیده مینگرد، صورت او و تك تك بچه هایش را بوسید؛ و «مولود» پتو را روى مادر كشید تا او اندكى استراحت كند.
در تاریخ اول مهرماه 1281 ، مطابق با سالروز میلاد با سعادت بانوى دوسرا، انسیۀ حورا، حضرت فاطمه زهرا(س)، از بانو هاجر خانم فرزندى در محله سادات خمین دیده به جهان گشود كه اهل خانه را در موجى از شادمانى فرو برد. سید مصطفى نام این طفل را روح اللّه گذاشت. پدر در نخستین ماه هاى تولد، با فرزندش ارتباطى عاطفى برقرار كرد و گاه به گاه او را غرق در بوسه میساخت و چون لبخند به لبان كودك نورسیده اش نقش می بست، ابتهاج و سرور و شادى، وى را فرا مى گرفت.
اصل 143 قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران میگويد:
«ارتش جمهوری اسلامی ايران، پاسداری از استقلال و تماميت ارضی و نظام جمهوری اسلامی كشور را بر عهده دارد».
اصل 144 قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران نيز تصريح دارد كه:
«ارتش جمهوری اسلامی ايران، بايد ارتشی مكتبی و مردمی باشد و از افراد شايسته استفاده كند تا به اهداف انقلاب اسلامی مؤمن و در راه تحقق آن فداكاری كنند».
بيست و نه فروردين، مصادف با روز ارتش جمهوری اسلامی ايران و بزرگداشت حماسه آفرينیهای دلاور مردان نيروی زمينی ارتش است.
همزمان با به ثمر رسيدن انقلاب اسلامی، ارتش رژيم شاهنشاهی كه پيكره اصلی آن را جوانان برومند خانوادههای مسلمان و اغلب مستضعف ايرانی تشكيل میداد، به ندای آسمانی رهبر انقلاب لبيک گفت و در نتيجه همصدا و همراه با امت در براندازی رژيم ستمشاهی وستيز بی امان با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب برخاست و به عنوان نخستين بازوی توانمند نظامی انقلاب در جهت تحقق اهداف جمهوری اسلامی ايران تلاشهای خستگی ناپذير و مستمری را با فداكاری و ايثار و در ابعاد مختلف آغاز كرد.
به همين مناسبت امام امت روز بيست و نه فروردين را به نام روز ارتش نامگذاری كرد. امام خمينی (ره) روز پيوستن ارتش به مردم را با عبارت حكيمانه «لحظه شادی بندگان خدا و ياس ستمگران» نقطه عطف درخشان و افتخار آميز قلمداد فرمود.
شیخ فریدون محمد عطار نیشابوری از شعرای بزرگ و مشهور ادبیات فارسی است.
اگر چه عطار به شعر و شاعری اعتنا ندارد و شعر درچشم او مقداری نیست و راضی نیست که او را شاعر بشمارند و به وزن و ردیف و قافیه نمی اندیشد و خود را بیشتر مرد حال می داند و فقط به معنی توجه دارد، ولی باید به حق و انصاف او را از فصیح ترین شعرای زبان فارسی دانست.
باید مردی صاحب عقل و ژرف بین و خوش ذوق باشد و کژبینی را کنار بگذارد و در دریای مواج و متلاطم و بی کرانه شعر عطار به غواصی بپردازد و اشعار نغز او را که فراوانست جدا کند و آنرا با شعر فصیح ترین شعرای زبان فارسی مقابله کند و بسنجد تا دریابد که شعرعطارنه تنها از حیث بیان معانی بلند انسانی و عرفانی مقامی بسیارارجمند داردبلکه از حیث لفظ نیز در کمال فصاحت و بلاغت است.
شاعرم مشمر که من راضی نیم مرد حالم شاعر ماضی نیم
عیب از شعر است و این اشعار نیست شعر را در چشم من مقدار نیست
تو مخوان شعرش اگر خواننده ای ره به معنی بر اگر داننده ای
شعر گفتن چون ز راه وزن خاست وز ردیف و فاقیه افتاد راست
گر بود اندک تفاوت نقل را کز نیاید مرد صاحب عقل را
او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محل پرورش وی شدند. او سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال 1342 موفق به اخذ دیپلم گردید. او در سال 1343 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد. علی از بدو ورود به دانشکده به جدیت در درس و پای بندی به مذهب شهرت یافت. و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد.
این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دیگر کسی ذکر لبش آقــــــــــــا بیــــــــــا نیست
ترسم عزای مادرت آید ولیکن
گویند:نوروز است هنگام عزا نیست