نرم افزار وبلاگ ” مدرسه علمیه صدیقه طاهره (س)”

 

این نرم افزار مخصوص موبایل هست.

 

برای دانلود مستقیم اینجـــــــا کلیک کنید.

 

 

اطلاعات دانلود: مدرسه علمیه صدیقه طاهره (س)

 

 

   چهارشنبه 24 تیر 1394نظر دهید »

حامد زمانی درباره پیامبر

در سالروز ولادت آقای مهربونی ها حضرت محمد (ص) ، حامد زمانی خواننده ارزشی کشور آهنگ سه زبانه ( فارسی ، عربی ، انگلیسی ) خود را با نام مبارک ایشان رونمایی کرد.

دانلود با لینک مستقیم

MP3 (17MB) | MP3 (17MB) | ZIP(17MB) | OGG(5MB

متن ترانه :

محمد (ص)  ، متن مقتدای اهل آدم

محمد (ص)  ، مصطفی آل آدم

محمد (ص) رحمت العالمین است

رسول آسمانی بر زمین است

دلش دریایی و خلقش خدایی

نگاه روشنش شمس الضحایی

تبر بر دوش تا بت خانه آمد

حبیب الله سرمستان محمد (ص)

….,

خودش خاتم ، خدا ختم کلامش

تمام مهربانی در سلامش

نهان در گیسوانش سر اسرار

شکسته شور فریادش قفس را

امین وحی رب العالمین است

امیر و سرور روح الامین است

یتیم مکه آقای جهان است

محمد (ص) سید پیغمبران شد

….,

احسنت یا بدر العجم

لبیک یا شمس العرب

ای حسن خلقت بی بدل

ای از تو عالم در عجب

طه ( طاها)  ما ، یس (یاسین) ما

ای آیه هایت دین ما

ما قاری قرآن تو

تو حافظ آیین ما

متن عربی : (بزودی )

*****

ادامه متن فارسی :

گاهی وقت ها دلم بال و پر میزنه

با گریه خونه یارو در میزنه

بارون مرحمت میباره روی سرم

مدیون خوبی و لطف پیغمبرم

جاری شد در رگ و قلب ما خون تو

خورشید راه ما حالا مدیون

مکتب عشق تو دست ما رو گرفت

برق تکبیر ما کوچه ها رو گرفت

احساس و قلب من جا مونده دستتون

ممنون از لطفتم آقای مهربون

   سه شنبه 15 بهمن 13921 نظر »

پوستر مقام معظم رهبری

فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با اینکه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم ۱۳۸۸/۰۶/۲۹

We should make the ambiance of society a place for brotherhood, kindness and optimism. I do not agree at all with turning the ambiance of society into a place for pessimism and cynicism.
Ayatollah khamenei, 20/9/2009

   سه شنبه 15 بهمن 13923 نظر »

chadoriha-mini (62)

تمامـی رنگــ هـای دنیــا ..

【 روسیاه 】مـی شوند (!)

 وقتـی سیاهـی   چادرم 

 قد عَلم مـی کند!

 چـه خوب مـی دانستند قدیمـی تـر ها

بـالاتـر از سیاهـی رنگـی نیست 


موضوعات: حجاب و عفاف
   پنجشنبه 10 بهمن 1392نظر دهید »

حامد زمانی عصر امروز در مراسم تقدیر از وی که با حضور سردار محمدعلی آسودی، معاون  فرهنگی و تبلیغات نماینده ولی فقیه در سپاه در حسینیه نمایندگی ولی فقیه در ستاد کل  سپاه و با حضور پاسداران برگزار شد، با اشاره به جمع صمیمی موجود و با بیان اینکه  پاسداران شاغل در معاونت فرهنگی و تبلیغات نمایندگی ولی فقیه در سپاه خود دستی بر  آتش دارند، افزود: چندی پیش خدمت مقام معظم رهبری حضور یافتم؛ ایشان به بنده لطف  داشتند و بنده را مورد تفقد قرار دادند.

وی اضافه کرد: مقام معظم رهبری در این دیدار  راجع به ترانه «مرگ بر آمریکا» فرمودند که ترانه مرگ بر آمریکای شما، مرگ بر  آمریکای سال ۹۲ بود؛ شنیدم که به این کار زیاد حمله کردند، بگذار حمله بکنند که اگر  حمله نمی‌کردند باید عزا می‌گرفتید؛ شما هم دلسرد نشوید و یکی دیگر هم بسازید.

.

صفحات: 1· 2


موضوعات: اخبار, فرهنگي
   شنبه 5 بهمن 1392نظر دهید »

 


موضوعات: تصاویر, مذهبــــی
   یکشنبه 15 دی 13921 نظر »


با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشم های میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد.

اوایل که سر از گردان مان درآورد همه ازش واهمه داشتند. هنوز چند سال از انقلاب نگذشته بود و ما داش مشدیهای قداره کش را به یاد داشتیم که چطور چند محله را به هم می زدند و نفس کش می طلبیدند و نفس داری پیدا نمی شد. اسمش «ولی» بود. عشق داشت که ما داش ولی صدایش بزنیم. خدایی اش لحظه ای از پا نمی شست. وقت و بی وقت چادر را جارو می زد، دور از چشم دیگران ظرف ها را می شست و صدای دیگران را در می آورد که نوبت ماست و شما چرا؟ یک تیربار خوش دست هم داشت که اسمش را گذاشته بود: بلبل داش ولی! اما تنها نقطه ضعفش که دادِ فرماندهان را در می آورد فقط و فقط پا مرغی نرفتنش بود. مانده بودیم که چرا از زیر این یکی کار در می رود. تو ورزش و دویدن و کوه پیمایی با تجهیزات از همه جلو می زد. مثل قرقی هوا را می شکافت و چون تندبادی می دوید. تو عملیات قبلی دست خالی با یک سر نیزه دخل ده، دوازده عراقی را درآورده بود و سالم و قبراق برگشته بود پیش ما. تیربارش را هم پس از اینکه یک عراقی گردن کلفت را از قیافه انداخته و اوراق کرده بود از چنگش درآورده و اسمش را با سرنیزه روی قنداق تیربار کنده بود. با یک قلب که از وسطش تیر پرداری رد شده بود و خون چکه چکه که شده بود: داش ولی!

آخر سر فرمانده گردان طاقت نیاورد و آن روز صبح که بعد از دویدن قرار بود پا مرغی برویم و طبق معمول داش ولی شانه خالی می کرد، گفت:«برادر ولی، شما که ماشاءالله بزنم به تخته از نظر پا و کمر که کم ندارید و همه را تو سرعت عقب می گذارید. پس چرا پامرغی نمی روید؟» داش ولی اول طفره رفت اما وقتی فرمانده اصرار کرد، آبخور سبیل پت و پهنش را به دندان گرفت و جویده جویده گفت: «راسیاتش واسه ما افت داره جناب!»

فرمانده با تعجب گفت: «یعنی چی؟»

- آخه نوکر قلب باصفاتم، واسه ما افت نداره که پامرغی بریم؟بگو پاخروسی برو، تا کربلاش هم می رم!

زدیم زیر خنده. تازه شصت مان خبردار شد که ماجرا از چه قرار است. فرمانده خنده خنده گفت: «پس لطفا پاخروسی بروید!» داش ولی قبراق و خندان نشست و گفت: «صفاتو عشق است!» و تخته گاز همه را پشت سر گذاشت.

   جمعه 13 دی 13921 نظر »


اوایل جنگ بود و ما با چنگ و دندان و با دست خالی با دشمن تا بن دندان مسلح می جنگیدیم. بین ما یکی بود که انگار دو دقیقه است از انبار ذغال بیرون آمده بود! اسمش عزیز بود. شب ها می شد مرد نامرئی! چون همرنگ شب می شد و فقط دندان سفیدش پیدا می شد. زد و عزیز ترکش به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش به عقب.

وقتی خرمشهر سقوط کرد، چقدر گریه کردیم و افسوس خوردیم. اما بعد هم قسم شدیم تا دوباره خرمشهر را به ایران باز گردانیم. یک هو یاد عزیز افتادیم. قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم به سراغش. پرستار گفت که در اتاق 110است. اما در اتاق 110 سه مجروح بستری بودند. دوتایشان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود. دوستم گفت:«اینجا که نیست، برویم شاید اتاق بغلی باشد!» یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به ول ول خوردن و سر و صدا کردن. گفتم:«بچه ها این چرا این طوری می کنه؟ نکنه موجیه؟» یکی از بچه ها با دلسوزی گفت:«بنده ی خدا حتما زیر تانک مانده که این قدر درب و داغون شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «عزیز را دیدید؟» همگی گفتیم :« نه کجاست؟» پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت:«مگر دنبال ایشان نمی گردید؟» همگی با هم گفتیم :«چی؟این عزیزه!؟»

رفتیم سر تخت. عزیز بدبخت به یک پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر تنزیب های سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصه دار گفت:«خاک تو سرتان. حالا مرا نمی شناسی؟» یه هو همه زدیم زیر خنده. گفتم:« تو چرا اینطور شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک دنبک نمی خواهد!» عزیز سر تکان داد و گفت :« ترکش خوردن پیش کش. بعدش چنان بلایی سرم امد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!» بچه ها خندیدند. آنقدر به عزیز اصرار کریم تا ماجرای بعد از مجرویتش را تعریف کند.

_ وقتی ترکش به پام خورد مرا بردن عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند. تو همین گیر و دار یه سرباز موجی را آوردند انداختن تو سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و برّ مرا نگاه کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم را کیسه کرده بودم. سرباز یه هو بلند شد و نعره ای زد:« عراقی پست می کشمت!» چشمتان روز بد نبینه، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم کسی نمی آمد. سربازه آنقدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ای و از حال رفت. من فقط گریه می کردم و از خدا می خواستم که به من رحم کند و او را هر چه زودتر شفا دهد. بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تخت هایشان دست و پا می زدند و کر کر می کردند.

عزیز ناله کنان گفت:« کوفت و زهر مار هر هر کنان؟ خنده داره. تازه بعدش را بگویم. یه ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی را انداختند عقبش و تا رسیدن به اهواز یه گله گوسفند نذر کردم دوباره قاطی نکند. تا رسیدیم به بیمارستان اهواز دوباره حال سرباز خراب شد. مردم گوش تا گوش دم بیمارستان ایستاده بودند و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. سرباز موجی نعره زد و گفت:« مردم این یک مزدور عراقی است. دوستان مرا کشته!» و باز افتاد به جانم. این دفعه چند تا قل چماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جان سالم در بدنم نبود یه لحظه گریه کنان فریاد زدم:« بابا من ایرانیم، رحم کنید.» یه پیر مرد با لحجه عربی گفت:« آی بی پدر، ایرانی ام بلدی؟ جوانها این منافق را بیشتر بزنید!» دیگر لشم را نجات دادند و اینجا آوردند. حالا هم که حال و روز من را می بینید.» پرستار آمد تو و با اخم و تخم گفت: « چه خبره؟ آمده اید عیادت یا هرهر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!» خواستیم با عزیز خداحافظی کنیم که ناگهان یه نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد:« عراقی مزدور، می کشمت!» عزیز ضجّه زد:« یا امام حسین. بچه ها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات دهید!»


   چهارشنبه 11 دی 1392نظر دهید »

 

عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا

در میان حجرۀ در بسته، می‌زد دست و پا

گه، جوادش را، گهی معصومه، را می‌زد صدا

داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست

شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد




موضوعات: مناسبتها, شهادت
   سه شنبه 10 دی 1392نظر دهید »


نماز برای من طعم انار ملسی را می دهد که روز جمعه در ظرف چینی گل سرخ مادرم دانه دانه کرده ام و آرام آرام میل می کنم. ترس از تمام شدنش را دارم اما به امید سبدی پر از انار که روی طاقچه داریم، می خورم و لذت می برم و مراقبم کاسه گل سرخ از دستم نیافتد و نشکند و وای بر روزی که کاسه چینی بشکند و دانه دانه های انار روی فرش اتاق بریزد. خداوند خود، محافظ من و انار و کاسه چینی مادرم است. انارم دلم کاسه را به خودش می سپارم.


ستایش/ طلبه پایه اول

 


نماز اگر اول وقت باشد به مراتب طعم لذیذتر و شیرین تری را حس می کنم. نماز برایم شیرین است چونان کیک تولدم اما با نماز تولد روحم را هر روز پنج بار به نظاره می نشینم و از شیرینی آن جانم را آرام می کنم.


بهار/ طلبه پایه دوم




موضوعات: دلنوشته طلاب
   سه شنبه 10 دی 13921 نظر »

1 ... 41 42 43 ...44 ... 46 ...48 ...49 50 51 ... 65

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
حضرت زهرا (س): خدايى رَا حمد و سپاس گوييد كه به خاطر عظمت و نورش ، هر كه در آسمانها و زمين است به سوى او وسيله مى جويد و ما وسيله او در ميان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جايگاه قدس او و حجّت غيبى و وارث پيامبرانش هستيم.
جستجو
موضوعات
صلوات
بالابر

دريآفت كد بـالآبـر حجاب

آمار
  • امروز: 56
  • دیروز: 136
  • 7 روز قبل: 1721
  • 1 ماه قبل: 4115
  • کل بازدیدها: 119929

کد ِکج شدَنِ تَصآوير

کد ِکج شدَنِ تَصآویر