?باب اول، فصل هفتم

سلام بندگان خوب خدا?

این خیلی بده که ما تماااام توجهمون به سلامت جسممون باشه و غافل از سلامت روحمون باشیم.

جسم مریض موجب میشه نتونی از لذت های چند روزه دنیا لذت ببری ولی امان از وقتی که روحت بیمار بشه?
یکی یکی پرده های تاریک میاد جلو و تو میمونی و پیله ای که دورته! از مسیر سعادت منحرف میشی.

سلامت روح باعث میشه به اندازه ظرفیتت از عالم غیب شناخت پیدا کنی. یه حدیثی از پیغمبر هست که میفرمایند: مرا با خدای تعالی حالاتی چند است که هیچ ملک مقربی و پیغمبر مرسلی طاقت و توانایی آن را ندارد.

مثل جنینی به عالم طفل احاطه نداره یا طفلی که نمیدونه عالم ممیز چیه…

⭕️ خدا مسیر سعادت رو برای همه انسان ها باز گذاشته ولی این ما هستیم که بعضا با اعمال ذمیمه این مسیر رو میبندیم❌
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

❇️علمی که از راه تزکیه حاصل میشه جنسش نورانیه چون مستقیما از انوار خدا نازل میشه و تو چهار تا کتاب عقلی و علمی نمیتونه بهش برسی
امام علی میفرمایند: زنده کرد دل خود را و میرانید نفس خود را، تا آنکه ناهمواری و درشتی او لطیف و هموار شد و درخشید از برای او نوری درخشنده پس ظاهر و هویدا کرد از برای او راه حق را، و برد او را در راه، تا رسانید او را به مطلوب.

?پس داشتن چنین علم منحصر به فردی شرط داره و اون پاکیزگی و تزکیه دلته. همون طور که برای نماز خوندن نیاز به طهارت ظاهریه. برای حصول این علم هم نیاز به طهارت باطنیه.

ادامه دارد….

برگزاری مراسم جشن میلاد رسول اکرم صلوات الله علیه با حضور استاد غلامرضایی

قسمت دوازدهم

قسمت دوازدهم:زینت علی

?مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت … بیشتر نگران علی و خانواده اش بود … و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم …

?هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده … تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه … چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت … نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم … 

خنده روی لبش خشک شد … با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد … چقدر گذشت؟ نمی دونم … مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین …

- شرمنده ام علی آقا … دختره …

?نگاهش خیلی جدی شد … هرگز اون طوری ندیده بودمش … با همون حالت، رو کرد به مادرم … حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید … 

مادرم با ترس … در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون … 

?اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش … دیگه اشک نبود… با صدای بلند زدم زیر گریه … بدجور دلم سوخته بود …

?- خانم گلم … آخه چرا ناشکری می کنی؟ … دختر رحمت خداست … برکت زندگیه … خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده … عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود …

?و من بلند و بلند تر گریه می کردم … با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد … و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق … با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه …

?بغلش کرد … در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد … چند لحظه بهش خیره شد … حتی پلک نمی زد … در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود … دانه های اشک از چشمش سرازیر شد … 

?- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی … حق خودته که اسمش رو بزاری … اما من می خوام پیش دستی کنم … مکث کوتاهی کرد … زینب یعنی زینت پدر … پیشونیش رو بوسید … خوش آمدی زینب خانم …

?و من هنوز گریه می کردم … اما نه از غصه، ترس و نگرانی …

قسمت یازدهم

قسمت یازدهم: فرزند کوچک من

?هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد … لقم اسب سرکش بود … و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود … چشمم به دهنش بود … تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم … من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم … می ترسیدم ازش چیزی بخوام … علی یه طلبه ساده بود … می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته … چیزی بخوام که شرمنده من بشه … هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت … مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره … تمام توانش همین قدره …

?علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم … اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد … دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم … این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد … مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی … نباید به زن رو داد … اگر رو بدی سوارت میشه … 

اما علی گوشش بدهکار نبود … منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده … با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه … فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم … و دائم الوضو باشم … منم که مطیع محضش شده بودم … باورش داشتم …

?9 ماه گذشت … 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود … اما با شادی تموم نشد … وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد …

?مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده … اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت … لابد به خاطر دختر دخترزات … مژدگانی هم می خوای؟ … 

و تلفن رو قطع کرد … مادرم پای تلفن خشکش زده بود … و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد …

?باب اول، فصل پنجم و ششم

سلام دوستان عزیز?
انسان هر چقدر بتونه دل از عالم جسم خالی کنه، روشنایی دلش بیشتر میشه و میتونه با سیر به عالم بالا با جنبه روحانی، کسب فیوضات کنه?

انسان های باکمالات وقتی لحظات مرگشون فرامیرسه، روح و جانشون سبک میشه چون این دنیا براشون مثل یه زندان بوده. بعد از مرگ، تازه احساس آزادی میکنن و هر چی غم و اندود بوده رو از یاد میبرن?
البته اگه بتونیم از این دنیا دل بِکَنیم، همین احساس رهایی و آزادی رو تجربه خواهیم کرد?
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

⭕️پس ما هم میتونیم به عالم بالا سیر کنیم منتها با جنبه روحانی

?همون طور که برای جسم ما بیماری و امراض هست، برای روح ما هم بیماری و امراض وجود داره.

هممون میدونیم وقتی نسبت به درمان امراض جسمی کاهلی کنیم، جانمون هم به خطر میفته و چه بسا موجب مرگمون بشه.??
با مراجعه به پزشک و مصرف دارو، درمان جسم هم محقق میشه?‍⚕

روح انسان هم همین طوره. یه سری امراض و بیماری ها داره که تو علم اخلاق بهش میگن صفات رذیله و اخلاق ذمیمه.
وقتی روح دچار بیماری بشه، دیگه لذت مناجات رو نمیتونی بچشی، چه بسا روحت هم بمیره و دیگه به سعادت ابدی نرسی?
روح سالم داشته باشی، اوصاف قدسیه و ملکات ملکیه هم داری??

?باب اول، فصل چهارم

سلام ❤️

پس متوجه شدیم نفس و جسم، هر کدوم از چه جنسی هست.

تو کتاب معراج السعاده یه مثال زیبایی زده شده . اینکه جسم انسان مثل مرکبه (مثلا ماشین?) . این نفس ما سوار بر ماشینه و مسیرش به این دنیا خورده تا چند مدتی به تجارت و گرفتن سود بگذرونه و دوباره به وطن اصلیش برگرده.

❇️قطعا کسی نمیگه دلیل برتری ما انسان ها نسبت به حیوانات، ساختار بدنی ما باشه????
دلیل برتری? نفس ناطقه

جسم انسان ? فانی پذیره ، نفس انسان? باقی پذیر
دقیقا بخاطر همین فرموله که خداوند میفرمایند: گمان نکنی که آن کسانی که در راه خدا کشته شدند و جان خود را درباختند مرده هستند، بلکه ایشان زنده اند نزد پروردگارشان و روزی داده می شوند.

و باز هم بخاطر همین فرموله که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در روز بدر به شهدای بدر فرمودند: ای کشته شدگان در راه خدا! آیا آنچه را که پروردگار شما به شما وعده داده بود حق و راست یافتید؟.
بعضی از اصحاب پرسیدن ایشان مرده هستن چگونه آواز میدهی ایشان را؟
حضرت پاسخ دادن: اینان از شما شنواترند و فهم و ادراک ایشان الان از شما بیشتر دست.

?
شنیدن با جسمشون نبوده بلکه با نفسشون بوده

?پس حقیقت و ماهیت آدمی، چیزی جز نفسش نیست

?باب اول، فصل سوم

سلام دوستان?

امروز قرار شد درمورد راه شناختن نفس باهم صحبت کنیم.

⭕️ راه اول ? چیزی که در شناختن نفس خیلی مهمه، غبارروبی از دله یعنی باید دلت رو از هر چییییی علاقه به دنیاست خالی کنی (البته به معنای کناره گیری از دنیا نیستا. ان شالله در آینده توضیح میدیم.)

❇️چی جوری دلمون رو خلوت کنیم؟؟

وقتی از ته دلت مناجات بخونی و بهش فکر کنی…. وقتی حسابی تفکر کنی درمورد اطرافت…. وقتی به صفات و اسماء خدا خوب فکر کنی…. اینجاست که متوجه میشی ذاتت از عالم جسم نیست.

⭕️ راه دوم ? خواب
تو خواب، بدن یه گوشه ای با حواس پنجگانه خاموش، غرق در خوابه ولیییی در همین حین روحت چیزهایی رو میبینه، میشنوه، حس میکنه و اگه دارای کمالی هم باشه میتونه به عالم ملکوت راه پیدا کنه و از آینده و عالم غیب هم چیزهایی حس کنه و ببینه.

⭕️راه سومی هم هست ? فکر و خیال
جسمت محدود به یه مکان مشخص هست مثلا روی مبل ولیییی فکرت تا ثریاااااا هم پرواز کرده.

?همه این راه ها بهت ثابت میکنه یه چیزی غیر از جسم هم داری که بهش میگن نَفس.

آیات و روایات زیادی درمورد عالم جسم و عالم تجرد، نفس و روح انسان داریم.
مثلا ? امام علی علیه السلام: انسان، صاحب نفسی دارد که به سبب آن، ادراک معقولات می کند.

?باب اول، فصل دوم

سلام?

در زمان های خییییلی قدیم بعضیا درمورد مساله “حقیقت وجود” از پیامبر سوال میکردن و ایشون پاسخس ندادن.
اون لحظه بود که این آیه نازل شد? از تو از حقیقت روح سوال میکنن، بگو که روح از امور پروردگار است و از عالم امر است.?

❇️آیا راهی هست تا بتونیم با روحمون آشنا بشیم و حقیقتش رو بفهمیم؟؟!?

بله. دو تا راه داره?

❎وقتی روحت از بدنت جدا شد میفهمی چی به چی بوده که دیگه دیره

✅وقتی خودت رو کامل کردی و به سر حد کمال رسیدی.

?چطور باید به سر حد کمال رسید و نَفس رو شناخت؟؟

ان شالله روز بعد براتون میگم?

?باب اول، فصل دوم

سلام دوستان

امروز میخوام درمورد ترکیبات یک انسان صحبت کنم?

هممون میدونیم که انسان، دو تا ترکیب داره?

اولیش? جسم. این بُعد کااااااملا محسوسه(قابل دیدنه). گوشت و پوست و اعضا و ….????
دومیش? نَفس یا همون روح?

روح دیگه از عالم محسوسات یا جسمانیات نیست یعنی دیگه نمیتونی با چشم ظاهر ببینیش ?یا با دستت لمسش کنی?
از عالم مجردات و ملکوت هست. خییییییلی با ارزشه.

شناختنش هم سخته. دیگه مثل جسمت نیست که راحت بتونی بشناسیش.

❇️خدا جسم رو برامون گذاشتن تا روح بره داخلش و به اصطلاح زندانی بدن بشه برای یه سری کارااااا? بعد تو یه زمان عااااالی روح از بدن جدا میشه برای یه سری دیگه از کاراااااا?

سلام دوستای گلم?

?باب اول، فصل اول

تاثیر خودشناسی?

?وقتی ماهیت و ارزش خودت رو بفهمی، تمام تلاشت رو میکنی تا چیزی کثیفت نکنه
تمااااام تلاشت رو میکنی تا ارزشت تقویت بشه و کارهای سبک و سخیف رو در شأن خودت نمیدونی?

⭕️منظور ما از شناختن، این نیست که بدونی جسمت چی جوریاست و ظاهرت چی جوریاست… این شناخت با شناخت حیوانات برابری میکنه. ما یه شناختی میخوایم فراتر از ایناااا? شناختی که باعث برتری انسان از بقیه موجودات شده

?کسی خودش رو شناخته که بتونه به این سوالات، پاسخ قانع کننده ای بده??

1⃣من کی هستم؟از کجا اومدم؟به کجا خواهم رفت؟
2⃣چرا من رو آفریدی؟ تو دنیا به چه کاری میام؟
3⃣هدفم چیه؟
4⃣چرا من رو با این اعضا خلق کردی؟
5⃣این اعضا چه کارهایی رو باید انجام بدن و چه کارهایی رو نباید انجام بدن؟
6⃣چرا به من قدرت اختیار دادی؟ سعادت من در چیه؟
و خیلی سوالات دیگه….

✅وقتی بشناسیم خودمون رو، مواردی که باید تقویت و مواردی که باعث تخریبمون میشه رو میفهمیم و براش تلاش میکنیم?

اینکه این قدر به خودشناسی تاکید شده، بخاطر همین چیزاست.
خودشناسی شاید کار سختی باشه ولی بعدش دیگه راحتی. مثل ماشینی ?که برای طی سربالایی کلی انرژی و زمان خرج میکنه⏳ ولی وقتی به سرپایینی میرسه، به راحتی مسیر رو طی میکنه?